نور افشانی ضریح حضرت امیر(ع) و باز شدن دروازه نجف
آقاى شيخ مى رود ترشى مى خرد و برمى گردد چون به دروازه مى رسد اين دفعه عده زوارى كه پشت در بودند شديدتر ناله كرده و عرض مى كنند يا على ! در را باز كن و پاها را سخت به زمين مى كوبند. آقاى شيخ پشت خود را به ديوار مى زند كه از طرف راست چشمش به سمت مرقد مبارك و از طرف چپ دروازه را مى بيند، ناگاه مى بيند از طرف قبر مبارك ، نورى به اندازه نارنج آبى رنگ خارج شد و داراى دو حركت بود، يكى به دور خود و ديگرى رو به صحن و بازار بزرگ و با كمال آرامى مى آيد. آقاى شيخ نيز كاملا چشم به آن دوخته است با نهايت آرامش از جلو روى شيخ مى گذرد و به دروازه مى خورد ناگاه در و چهارچوب آن از ديوار كنده مى شود و بر زمين مى افتد.
عربها با نهايت مسرت و بهجت ، به شهر وارد مى شوند. داستان ششم و هفتم و هشتم را غالب نجفى ها خصوصا اهل علم باخبرند و هنوز بعضى از رجال علم كه مرحوم محمد حسين را ديده و اين مطالب را بلاواسطه از او شنيده اند، در قيد حياتند و اگر اسامى نقل كنندگان را ثبت كنيم طولانى مى شود و لزومى هم ندارد.